مریم پاک باشم ،

یا یک گیاه هرز ...

به باورهای من عشق بورز .

دلم شکسته تر از شیشه های شهر شماست 

شکسته باد کسی کاین چنینمان می خواست

خسته ام از آرزوها ، آرزوهای شعاری
شوق پرواز مجازی ، بالهای استعاری
لحظه های کاغذی را، روز و شب تکرار کردن
خاطرات بایگانی،زندگی های اداری 

آفتاب زرد و غمگین ، پله های رو به پایین
سقفهای سرد و سنگین ، آسمانهای اجاری
با نگاهی سر شکسته،چشمهایی پینه بسته 

خسته از درهای بسته، خسته از چشم انتظاری 

صندلی های خمیده،میزهای صف کشیده
خنده های لب پریده ، گریه های اختیاری
عصر جدول های خالی، پارک های این حوالی
پرسه های بی خیالی، نیمکت های خماری
رو نوشت روزها را،روی هم سنجاق کردم: 

 شنبه های بی پناهی ، جمعه های بی قراری 

عاقبت پرونده ام را،با غبار آرزوها
خاک خواهد بست روزی ، باد خواهد برد باری
روی میز خالی من، صفحه ی باز حوادث 

در ستون تسلیتها ، نامی از ما یادگاری

ما ایم و نوای بی نوایی 

 

بسم الله اگر حریف مایی......