تـو این روزا که زندگی یه بازیِ پُر کلکه
عاشقیا پُر از ریا یه شوخیه بی نمکه
یار منُو خدا خودش از آسمون فرستاده
اینُو چشاش بهم میگه همون چشایی که تکه
یادم میاد خیلی قدیم وقتی که تنها می شدم
میونِ آدما غریب ، رفیق غمها می شدم
که چرا دشمنِ تُو و قاتلِ جونِ هم شُدَن
هی از خدا می پرسیدم خدا جوابی نمی داد
آخه خدا تـو آسمون صداش تا اینجا نمیاد
یه روزی دیوونگی رُو به سیم آخرش زدم
از دنیاتون بریدم و همسفر دریا شدم
دریا به دریا ، کوه به کوه ، صحرا به صحرا ، در به در
می گشتم و می چرخیدم اون دور دورا ، این دور و بر
تا اینکه عشق خدا رُو تـو چشمای تُو فهمیدم
انگاری من به جز چشات دیگه چیزی نمی دیدم
خدا تُو رُو داده به من هیشکی حریفش نمیشه
میخوام اینُو داد بزنم باهات می مونم همیشه
می خندم اما خنده هام ، نشونه ای از غممه
نگاه کنی ،خوب می بینی ، پنجه ی غم رو تنمه
بغض چشام همنفس ، خنده های رو لبمه
این خنده ها کنایه ای ، به خنجر تو قلبمه
نگو بخند ، وقتی که غم ، تو گرمی هر نفسه
خوب می دونی که خنده هام ، میله های این قفسه
دیگه نخوا پنهون کنم ، دردی که توی دلمه
عمری به غم خندیدمو ، این روزگار حاصلمه
بجای این حرفای خوش ، بذار بشم مهمون تو
همنفس بغض صدات ، با چشمای گریون تو
بسه دیگه نگو بخند ، بذار که بغضو بشکنم
می خوام نقاب خنده رو از روی صورت بکنم
شاید که اشکام بشورن ، غمی که توی دلمه
مرحمی شه به زخمی که ، عمریه روی تنم
کاش میشد
خیلی سخته من اینجوری نیستم ولی الان
تو این موقعیت ، نمی دونم
باید دوباره از نو از بالا مسکلات رو نگاه کنم
این حرفا براتون چه معنی داره لطفا برام بنویسین
کوچه، پول ، راه، زمان، تنها ، مرگ، نارو ، وفا ، دل
ومن از مرگ آدما خسته شدم ، خیلی خسته
ازین درد و غم آخه بابا منم آدمم بخدا دل دارم.
و ترس من از مرگ نیست ترس من از بیهوده زیستن است
ولی
اگر دورم ز دیدارت دلیل بی وفایی نیست
وفا آنست که نامت را همیشه بر زبان دارم
......
یادم می آید یک بار در دل از خدایم پرسیدم :
ـ خدای من ، تو که سینه ای به این بزرگی دادی به آدم . . .
تو که از هر چیز خوب ، دو تا دادی برای تنش . . .
چرا توی سینه یک دل کاشتی و آن طرفش را گذاشتی خالی و سوت و کور ؟؟
ـ جوابم داد :
اگر جایی خالی باشد از چیزی ، حکمتی دارد این خلأ
سینه جا دارد برای دو تا دل ، قبول ، آفریدمت برای جستجو
هر چیز را سر جای خودش گذاشتم ، دانه به دانه . . .
یک جای خالی را هم تو پر کن ، از هر چه که خواستی . . .
خواستی یک دل دیگر . . . ، خواستی چیزهای دیگر !!!
ـ گفتم :
خوب مهربان من
آدم دلش نمی آید دل یک نفر را بگذارد جای خالی سینه خودش . . !!
جواب داد :
دل نمی توانی برداری ؟ . . . دلت را بده !!!!!
و من دیگر پاسخی نداشتم . . . !!
تحمل کردن زیباست
اگر قرار باشد روزی به تو برسم
انتظار اسان است
اگر قرار باشد دوباره تو را ببینم
زندگی شیرین است
اگر قرار باشد مزه ی دستان تو را بچشم
مشکلات حل می شود
اگر قرار باشد روزی به پای تو بمیرم
من زاده ی دود سیگار تو هستم
لطفا فوتم نکن؛می خواهم در سینه ی تو تمام شوم
اشک ها همه به لبخند تبدیل می شود
اگر قرار باشد تو را یک بار ببوسم
و لبخند ها دوباره به اشک
فقط اگر ببینم خیال رفتن داری
زنگیم می سوزد اگر بفهمم روزی از من دل گیر شده ای
اما بدان دوستت دارم
از پشت این همه فاصله
از پشت این همه حرف
دوستت دارم
اگر باور کنی
یکی از کسایی که من خیلی دوستش دارم برام نوشته بود :
بچه ها شوخی شوخی به گنجشک ها سنگ می زنند و
گنجیشکا جدی جدی می میرند ، آدمها شوخی شوخی زخم زبان می زنند
و قلبها جدی جدی میشکنند.
توی این دو سه روزه خیلی چیزا تغییر کرد
من به احساسایه جدید و در ضمن خیلی زیبا رسیدم
هیچ وقت فکر نمی کردم ............ اینقدر ........................باشم
و من و........... به یه چیزایی رسیدم که خیلی ارزشمند بود
و من از خدا برای نعماتی که به من داده ممنونم.........................
و الان دوست دارم این شعر رو بنویسم هر چند قبلا یه مقداریش نوشته بودم
در این دنیا تک و تنها شدم من گیاهی در دل صحرا شدم من
چو مجنونی که از مردم گریزد شتابان در پی لیلا شدم من
چه بی اثر می خندم چه بی ثمر می گریم
به ناکامی چرا رسوا شدم من چرا عاشق چرا شیدا شدم من
من آن دیر آشنا را می شناسم من آن شیرین ادا را میشناسم
محبت بین ما کار خدا بود از این جا من خدا را می شناسم
چه بی اثر می خندم چه بی ثمر می گریم
به ناکامی چرا رسوا شدم من چرا عاشق چرا شیدا شدم من
خوشا آن روزی که این دنیا سر آید قیامت با قیام محشر آید
بگیرم دامن عدل الهی بپرسم کام عاشق کی برآید
چه بی اثر می خندم چه بی ثمر می گریم
به ناکامی چرا رسوا شدم من چرا عاشق چرا شیدا شدم من